کوروشکوروش، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

یکی یک دونه مامان و بابا

سفر در روز پدر

امسال روز پدر تصمیم گرفتیم بابایی رو ببریم مسافرت تا حسابی به باباجون خوش بگذره             سه شنبه صبح زود با بیدار باش همسری بیدار شدیم و حرکت به سمت دشت لار رفتیم . توی راه با این حال که کوروش صبح زود بیدار شده بود ولی چهارچشمی جاده رو نگاه میکرد و همه حواسش به  ماشین ها بود و چون عاشق تونلهای جاده شماله. با ورود به هر تونل میگفت شب شد ... روز شد. ....  ...
29 ارديبهشت 1393

یادگاری هایی که کوروش از دوستان داره

عروسک های بافتنی که مامان بزرگ درست کرده و خیلی خوب کوروش رو سرگرم میکنن کتاب و سی دی هایی که بابابزرگ تهیه کرده کوروش عاشق این سی دی حسنیه هدیه های خاله عاطفه  کتابهایی که با کوروش هفته پیش خریدیم. نمایشگاه کتاب سازمان  این اسباب بازی ها رو علیرضا هدیه داده.  این توپ رو خاله سحر گرفته داخل آب می چرخه   این کاردستی رو ماهد دوست کوروش توی مهد کودک درست کرده یه روز که برای بازی خونه ما  اومده بود این کاردستی رو برای کوروش اورد ...
28 ارديبهشت 1393

این روزها هوا خوبه و بیشتر باهم پارک میریم. وقتی سرسره ها رو میبینی  دیگه ول کن نیستی ! با سرسره های کوچیک هم که اصلا بازی نمی کنی   عاشق عکاسی هستی و وقتی عکس میگیری خودت می خوای نگاه کنی .... ببییییم ببیییینم  !!   ...
21 ارديبهشت 1393

اولین مدرک عکس دار کوروش

چند روز پیش بابا زنگ زد و عکس 3*4 برای تمدید اعتبار دفترچه بیمه کوروش خواست .  دوسال کوروش تمام شده بود و باید دفترچه عکس دار میشد. من هم که صبح زود  رفته بودم ورزش خیلی خسته بودم و فرصت استراحت نداشتم. ولی تا عصر بابا چند بار تماس گرفت و خواست که حتما امروز عکس آماده بشه. ما هم سریع رفتیم عکاسی. قبل از رفتن خودت تی شرتی که علی عید برات خریده بود پوشیدی و من نتونستم لباست رو عوض کنم. توی عکاسی از عکاس خجالت کشیدی و تونستم پیرهن تنت کنم. و چون لباس آبی زیر اون معلوم بود دکمه اولش رو ببندم تا مرتب بشی. فلش ها که خاموش روشن میشد تو هیجان زده می شدی و میگفتی خاموش شد... روشن شد... و ...
21 ارديبهشت 1393

مهمانان کوروش درهفته ای که گذشت

این مانا که خیلی شیرین زبون ومهربونه و خوب با هم بازی می کنید فقط از اینکه تو  لباسشو می کشیدی و  می گفتی بیریم اینجا..... بیریم   اونجا ... عصبانی شده بود و یک بار هم کار به دعوا کشید . ...
8 ارديبهشت 1393

کوروش گزارش می دهد!

هفته پیش شنبه که رفته بودیم سازمان پیش بابایی برگشتنی توی پارک مشغول بازی بودیم و گرفتن چند تا  عکس از لاله های قشنگ و رنگارنگ که هرسال فروردین توی پارک می کارند. چند نفر از خبرنگاران باشگاه  خبرنگاران جوان داشتن دوربینشونو اماده می کردن و مشغول تماشای تو بودن. بعد از چند دقیقه جلو اومدند و راجع به روز مادر واحساس من از مادر بودن پرسیدن و گزارش گرفتند  ،کمی هم از تو فیلم گرفتند. فقط نشد که هر چیزی که توی دلم هست بگم از حس قشنگی که به تو دارم و روز به روز بیشتر و توصیف ناپذیرتر می شه. این که همه زندگی و هستی من شدی و ....   ...
6 ارديبهشت 1393

سفرنامه کوروش

سفر نوروزی ما از 28 اسفند آغاز شد. به سمت شهرکرد. سپس اراک و خرم آباد روز سوم فروردین همراه با مامان جون و باباجون و خاله نگار به سمت اهوازحرکت کردیم.و روز 5 فروردین دسته جمعی به ایذه ، کول فرح ، مسجد سلیمان، بازدید سد کارون رودخانه کارون و قایق سواری در کارون، سدعباسپور ، دشت سوسن و منطقه دیدنی و سرسبز ثریا رفتیم. روز هشتم ونهم عید خرمشهر و آبادان بودیم و بازهم به اهواز برگشتیم. سیزده به در خرم آباد به منطقه قلعه سنگی رفتیم روز  بعد هم ملایر خونه مائده مهمون بودیم و یک روز اراک عید دیدنی رفتیم و جمعه 15 فروردین به تهران برگشتیم . خیییییییییییییلی خوش گذششششششششت. هتل روز اول ...
27 فروردين 1393